محمدجوادمحمدجواد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

محمدجواد گلم

یک خبر جالب و عجیب در مورد شیر مادر!

سلام امروز یک خبر  توی سایت تبیان خوندم خیلی برام جالب بود . دوست داشتم شما هم ازش مطلع بشید... ی ک مادر چینی که بعد از تولد نوزادش مقدار زیادی شیر دارد، هر روز با شیر اضافه ی خود نوزادش را حمام می ‌کند. به گفته ی این مادر، او روزانه حدود 2 لیتر شیر دارد و این مقدار شیر برای تغذیه دخترش که 6 هفته از تولدش می‌ گذرد خیلی زیاد است. به همین علت او هر روز با اضافه شیر خود، نوزادش را در وانی از شیر حمام می‌ کند.   این خانم که به پیشنهاد مادرش تصمیم به این کار گرفته، می ‌گوید در مدتی که نوزاد را با شیر خودش حمام می‌ کند، پوست دخترش خیلی نرم و روشن ‌تر شده و هر روز سفیدتر می ‌...
20 شهريور 1390

چقدر تولد

سلام عزیز دلم محمدجواد گلم می خوام از بابایی که زحمت کشید و خونه مامان جون برام تولد گرفت تشکر کنم و البته از مامان جون و بابا جون و خاله سمیه و خاله یاسمن هم ممنونم برای کادوهای خوشکلشون. لباس و ادکلن و دکوری و پول گیرم اومد. از همتون ممنونم.   محمد جوادم خیلی خوب سینه خیز می ری اما احساس می کنم برای نشستن زوده. توی کارت بهداشتت نوشته از ٧ تا ٩ ماهگی بدون کمک باید بشینی. برای نشستن بهت فشار نمی یارم بعضی وقتا می نشونمت.     سیزدهم تولد احمد پسر عمو محمد بود و امشب تولد حسین پسر عمو علی ٍ . تولدتون مبارک بچه ها.     خاله سمیه روز یکشنبه اومد خونمون و عکسای خیلی خوشکلی ازت گرفت. اینم عکسای ناناز...
16 شهريور 1390

ماماني تولدت مبارك

سلام پسرم امروز تولد مامانيه   تولدت مبارك همسر عزيزم اميدوارم 1000 سال عمر كني!!!!!!     مامان جون تولد تولد تولدت مبارك . مبارك مبارك تولدت مبارك. بيا شمعا رو فوت كن تا 1000 سال زنده باشي.         چشمانت را براي زندگي مي خواهم اسمت را براي دلخوشي مي خواهم دلت را براي عاشقي مي خواهم صدايت را براي شادابي مي شنوم دستت را براي نوازش مي خواهم پايت را براي همراهي مي خواهم عطرت را براي مستي مي بويم خيالت را براي پرواز مي خواهم خودت را نيز براي پرستش مي خواهم حالا با تمام وجود ميگم دوست دارم.          ...
13 شهريور 1390

پسرم سينه خيز مي ره .

سلام به پسرم واقعا بايد منو ببخشي.  تو اين مدت اصلا وقت نكردم مطلبي بنويسم. اولا تو عزيزم خوابت كم شده و مدتي كه خوابي من تند تند كارامو مي كنم و وقتي براي وبلاگت نمي مونه. دوما خونه تكوني داشتم. سوما يه هفته اينترنتمون شارژ نداشت و الي آخر. ولي امروز كه شروع به سينه خيز رفتن كردي خيلي ذوق زده شدم و بايد سينه خيز رفتنت رو ثبت مي كردم البته از ديشب سرماخوردي و امروز دكتر هم بردمت . راستي با كمك بالشت مي شيني. حالا عكساي خوشكلت رو هم مي زنم....       ...
11 شهريور 1390

چپ شدن محمد جواد گل

سلام مامان جون عزيز دلم چند روزه وقت نمي كنم به وبلاگت سر بزنم و مطلبي بنويسم. پسرم از روز سه شنبه ي هفته گذشته كامل چپ مي شه. آفرين پسر قهرمانم . از سه ماهگي كم كم مي اومدي روي پهلوت و دو روز بعد از چهارماهگيت كامل چپ شدي عزيز دلم.    چند روزه لثه هات خيلي درد مي كنن مخصوصا شبا قبل از خواب خيلي بي تابي مي كني اما وقتي با روغن بابونه ماساژت مي دم راحت مي شي و مي خوابي. قربون پسرم بشم كه اين همه درد مي كشه.   اينم عكساي خوشكل چهار ماهگيت       محمد جواد گل در حال چپ شدن       محمد جواد گل در حال حرف زدن     ...
9 مرداد 1390

يه خبر بد ديگه!

سلام عزيزم محمد جوادم پسر خالم 4 سال مريض بود و تشنج شديد مي گرفت. تو اين چند ماه خيلي حالش بد شده بود و مامانم مرتب مي رفت پيشش و بهش مي رسيد.اون ديروز فوت كرد ، فقط 20 سالش بود. مامان جون سلامتي نعمت بزرگيه كه خدا به ما داده بايد قدر اين نعمت رو بدونيم و درست ازش استفاده كنيم. به خاله عزيزم تسليت مي گم و از خدا براش صبر مي طلبم.     ...
3 مرداد 1390

خاله سميه تولدت مبارك

سلام محمدجواد گل مامان جون مي خوام خاطره روز پنج شنبه كه تولد خاله سميه بود رو برات بنويسم. پنج شنبه 30 تير رفتيم خونه ي مامان جون و بابا جون و اونجا براي خاله سميه تولد گرفتيم . ما يه بلوز خوشكل براش برديم خيلي از هديه ي ما خوشش اومد و كلي تشكر كرد. بلوز رو پوشيد خيلي بهش مي اومد تو تنش خيلي قشنگ بود . شب خوبي بود خوش گذشت. 30 تير تولد زن دايت هم بود اون هم متولد 30 تيره جالبه نه. اما دايي و زن دايي و زينب كوچولو دختر داييت مشهد بودن ديروز هم رفتن سمت شمال و فردا هم بر مي گردن.  زن دايي تولد شما هم مبارك     عزيز دلم فردا دوم ٍ نوبت بهداشت داري. بايد ببرمت بهداشت واكسن چهار ماهگيت رو بزني. اميدوارم تب ن...
3 مرداد 1390

چهار ماهگيت مبارگ پسر گلم

سلام پسر گلم ديروز دوم مرداد چهار ماهت تموم شد و رفتي توي پنج ماه عزيزم. چهار ماهگيت مبارك عزيزم. ديروز صبح نوبت بهداشت داشتي. بردمت بهداشت ولي خانم بالاگبري نبود كه واكسنت رو بزنه. منشي گفت يك ساعت ديگه مي يات. همون موقع خاله سميه زنگ زد و گفت كه ماماني گفته مي خوام برم بيرون كار دارم به سارا زنگ بزن بگو بيات خونه شما. ما هم رفتيم خونه ي خاله سميه . ساعت 11:30 زنگ زدم بهداشت گفت خانم بالا گبري اومده مي توني بياي. باباجون اومد دنبالمون و مارو برد بهداشت. تا 12:15 كارمون طول كشيد. قربونت برم تو براي همه تو بهداشت مي خنديدي . اما وقتي بهت واكسن زد خيلي گريه كردي خيلي. مامان جون خيلي ناراحت شدم . بعد بي حال شدي و خوابت برد.  خاله ...
3 مرداد 1390

يه شعر خوشكل از عمو جونم

سلام عزيز دلم محمد جوادم گله ي ما از عمو جون كار خودش رو كرد و برات يه شعر خوشكل فرستاد. ما هم براي اينكه ثابت كنيم خيييييييييييييييييييييلي خوشحال شديم شعر عمو يي رو تو وبلاگ مي نويسيم . دستون درد نكنه عمو جون.    شعر كودك تقديم به محمد جواد عزيز   از پشت كوه دوباره خورشيد خانوم در اومد با كفشاي طلا و پيرهني از زر اومد   آهسته تو آسمون چرخي زد و هي خنديد ستاره ها رو آروم از توي آسمون چيد   با دستاي قشنگش ابرا رو جابه جا كرد از اون بالا با شادي به آدما نيگا كرد   دامنشو تكون داد رو خونه ها نور پاشيد آدما...
30 تير 1390