محمدجوادمحمدجواد، تا این لحظه: 13 سال و 29 روز سن داره

محمدجواد گلم

بدون عنوان

سلام بابایی  عیدت مبارک دیروز عید بود تو هم کلی عیدی گیرت آمد و با بچه های فامیل مامایی بازی کردی .انشاء الله سالم وتندرست باشی محمد جواد جون             ...
2 شهريور 1391

بعد از دو ماه

سلام محمدجواد عزیزم و دوستای خوبم بعد از دو ماه اینترنتمون وصل شد. محمد جواد عزیزم روز به روز شیرین تر و بامزه تر می شه و هر روز یه کار جدید و کلمه ی جدید یاد می گیره قربونش بشم. کلماتی که پسر گلم میگه اینا هستن :  ماما بابا دد وقتی یه چیزی می خوات دستش رو دراز می کنه و میگه بده بده بگیر : البته ر رو واضح نمی گه. ارا : سارا اینا : مینا ادی : مهدی می می  آبده : آب بده آیی : دایی آله : خاله عاشق توپ بازی و بدو بدو کردنه. تا یه آهنگی می شنوه شروع می کنه رقصیدن قربونش بشم. خیلی دوست دارم پسر گلم. اینم عکسای پسر عزیزم:                ...
30 ارديبهشت 1391

محمد جواد کربلایی...

سلام دوستای خوبم سال نو رو به همه ی شما نی نی وبلاگی ها تبریک می گم. ما به لطف خدا و خوش قدمی پسر گلم روز تولد  محمد جواد عزیزم راهی کربلا شدیم. به خاطر همین تولد پسر عزیزم  رو 29 اسفند گرفتیم. مقصل گرفتیم ولی شلوغش نکردیم  که محمد جواد اذیت نشه. خیلی خوش گذشت. طرح تولد پسرم پوه بود. پنج شنبه 27 هم رفتیم آتلیه عکس گرفتیم. عکساش آماده نیستن آماده شدن حتما می ذارمشون تو وبلاگ.    و اما کربلا... برو بو کن زمین کربلا را            کز آنجا بشنوی بوی خدا را مگر ای کربلا خاک بهشتی       که خاکی مشک بو عنبر سرشتی  اگر خاکی به معجز کیمیایی       بهشت...
10 فروردين 1391

پسر گلم راه می ره ...

سلام قربونت بشم من  سلام فدات بشم جیگر مامان امروز 13 بهمن که 11ماه و 11 روزت شده ساعت 2 ظهر خودت تنهایی بدون کمک  بلند شدی و ایستادی . آنقدر ذوق زده شدم و برات دست زدم که خدا بدونه عزیز دل مامان.  منم  زنگ زدم و به بابایی و مامان جون خبر دادم .چند روزم هست که کلی راه می ری اما امروز بیشتر از هر روز راه افتادی .  خیلی دوست دارم پسر گلم. ...
13 اسفند 1390

21 روز تا یک سالگی عزیزترینم...

سلام پسر گلم دو ماه که هر روز برات شعر تولد تولد تولدت مبارک رو می خونم. 21 روز دیگه 1 ساله می شی عزیزم. باورم نمی شه که 1 سال انقدر زود گذشت. نمی دونی اونروز با چه استرسی  رفتم بیمارستان. قرارنبود طبیعی زایمان کنم ولی تمام وجودم رو ترس و هیجان و خوشحالی و نگرانی تواماٌ فرا گرفته بود. خوشحال بودم که نه ماه انتظارم سر اومده و می تونم ببینمت و بغلت کنم. ترسم هم از این بود که مبادا خدای نکرده مشکلی داشته باشی و نگرانیم از این بود که نکنه نتونم خوب ازت نگهداری کنم و مراقبت باشم . خلاصه آنقدر احساسات مختلفی داشتم که نمی دونستم چکار کنم. وقتی منو بردن توی اتاق عمل وحشت تمام وجودم رو گرفته بود و اولین سوالی که بعد از به دنیا اومدنت پرسیدم د...
10 اسفند 1390

عزیزم عاشقانه دوستت دارم...

سلام محمد جواد گلم  مامان پریسا جون اعتراض کرده که چرا در مورد شیرین کاریات چیزی نمی نویسم . باور کن مامان پریسا هر وقت لب تاب رو روشن می کنم محمد جواد می خوات باهاش بازی کنه و نمی ذاره مطلب بنویسم  هر وقت هم که می خوام ازش عکس بگیرم می خوات دوربین رو ازم بگیره و باهاش بازی کنه و بذاره توی دهنش. بگذریم ...   پسر گلم انقدر شیرین شده که حد نداره اولا که از ده روز پیش می ایسته  و دو قدم راه می ره 10ماه و 18 روزش بود  دوما تلفن رو می ذار ه روی گوشش و حرف می زنه ما فقط الو رو می فهمیم  . مهر رو هم که می بینه دستاش رو می ذاره روی گوشاش و یه چیزایی می گه قربونش بشم .   ما هفته گذشته مشهد بودیم از 2...
30 بهمن 1390

ده ماهگیت مبارک پسر نازنینم

سلام مامان جون پسر گلم محمد جواد عزیزم 10 ماهگیت رو تبریک می گم . روز به روز شیرین تر و شیطون تر می شی. انقدر شیطونیات با مزس که حد نداره. بازی دالی رو خیلی دوست داری. اسباب بازی هات رو تا وقتی نو هستن خیلی دوست داری و کلی باشون مشغول می شی بعدش دیگه کمتر سراغشون می ری . راستی دندونات بالاخره تو نه ماهگی سر در اوردن. هفته اول نه ماهگی یکی از دندونات دراومد و هفته آخر دندون دومت. قربون دندونای خوشکلت بشه مادر. به دیوار به مبل به کابینت گاز لباسشوئی یخچال ... می گیری بلند می شی و راه می ری تند تند و مسلط. یه مدتیه با هر آهنگی شروع می کنی رقصیدن و دستات و سرت رو تکون می دی   محمد جواد عزیزم ای کاش می دونستی چقدر دوست ...
4 بهمن 1390

عکسای 9 ماهگی پسر گلم

اینم عکسای خوشکل 9 ماهگی پسر گلم           بقیه ی عکسها در ادامه مطلب ...                   محمد جوادم به خاطر اینکه دوربین رو بهش نمی دم عصبانی شده و داد می زنه قربونش بشم                           ...
14 دی 1390

عکسای 8 ماهگی پسر گلم

سلام مامان جون به جبران این مدتی که عکس تو وبت نذاشته بودم یه عالمه عکس می خوام تو این صفحه عکس بذارم. آخه عزیز دل مامان نمی ذاری ازت عکس بگیرم قربونت برم تا دوربین و می یارم که ازت عکس بگیرم به دوربین حمله می کنی و می خوای ازم بگیریش و باهاش بازی کنی به خاطر همین بعضی از عکسات تار افتادن.   عکسهای 8 ماهگی نفسم     بقیه عکس ها رو توی ادامه مطلب ببینید.                             ...
14 دی 1390