21 روز تا یک سالگی عزیزترینم...
سلام پسر گلم
دو ماه که هر روز برات شعر تولد تولد تولدت مبارک رو می خونم. 21 روز دیگه 1 ساله می شی عزیزم. باورم نمی شه که 1 سال انقدر زود گذشت. نمی دونی اونروز با چه استرسی رفتم بیمارستان. قرارنبود طبیعی زایمان کنم ولی تمام وجودم رو ترس و هیجان و خوشحالی و نگرانی تواماٌ فرا گرفته بود. خوشحال بودم که نه ماه انتظارم سر اومده و می تونم ببینمت و بغلت کنم. ترسم هم از این بود که مبادا خدای نکرده مشکلی داشته باشی و نگرانیم از این بود که نکنه نتونم خوب ازت نگهداری کنم و مراقبت باشم . خلاصه آنقدر احساسات مختلفی داشتم که نمی دونستم چکار کنم. وقتی منو بردن توی اتاق عمل وحشت تمام وجودم رو گرفته بود و اولین سوالی که بعد از به دنیا اومدنت پرسیدم در مورد سلامتی بود که بچم سالمه؟ دستیار بیهوشی بالای سرم بود از اول تا آخر عمل. بهم گفت آره بچت سالمه . یه نفس راحت کشیدم . بعد ازم پرسید احساس کردی بچت رو روی شکمت گذاشتن؟ اشک تو چشام جمع شد و با سر جواب دادم آره . بعد صدا زد بچش رو بیارید ببینه. پسر عزیزم رو آورد سرش رو بوسیدم و بردنش. هیچوقت اون لحظه و احساسی که داشتم رو یادم نمیرپ=