ماموريت بابايي
سلام پسرگلم عزيز دلم
ما تو اين چند روز يعني از چهار شنبه بعد از ظهر تا جمعه شب خونه مامانم بوديم. بابا رضا براي يه ماموريت كاري رفته بود تهران. ما هم رفتيم خونه مامانم. چهارشنبه شب با خاله سميه و عمو محمد و خاله ياسمن رفتيم سينما. فيلم ورود آقايان ممنوع رو ديديم خيلي شلوغ بود. تو هم طبق معمول خوابت برد. هر وقت شبا مي ريم بيرون محمد جواد عزيزم خوابش مي بره. قربونش برم چقدر خوشكل مي خوابه . كلا" اكثر مواقع وقتي سوار ماشين مي شيم پسر گلم مي خوابه. همون روز خاله مريم دوست دوره دانشگاهم اومد خونمون . واسه ي پسر گلم يه دست لباس قرمز خوشكل آورد. دست درد نكنه خاله جون. يه دست نيم ليواني هم براي من آورد. روز جمعه بابايي ساعت 7:30 پرواز داشت ساعت 9 رسيد اومد دنبالمون بعد رفتيم خونه. دلمون خيلي براي بابايي تنگ شده بود . بابايي هم مي گفت دوست داشتم شما بودين با هم مي رفتيم بيرون.
امشب هم به مناسبت نيمه شعبان تو سينماي شهرك نفت جشن بود دعوت بوديم مهدي و حسين و خاله مينا هم بامون اومدن. خيلي شلوغ بود ولي خوش گذشت تئاتر با حالي اجرا كردن كلي خنديديم.
قاسم افشار رو هم دعوت كرده بودن سه چهارتا ترانه خوند.چون سر و صدا و صداي آهنگ زياد بود بابايي از سالن مي بردت بيرون. خلاصه تو اين چند روز خوش گذشت.