يا امام رضا(ع)
سلام پسر گلم
روز يكشنبه از مشهد برگشتيم. نمي دوني ماماني چقدر دلش براي امام رضا (ع) تنگ شده بود... دلم باز شد مامان جون... نمي دوني چه حسي پيدا مي كني وقتي مي ري تو حرم امام رضا (ع)... مامان جون روز دوم عقيقت رو رفتيم داديم دفتر نذورات امام رضا(ع) و همون روز ما رو براي ناهار دعوت كردن يعني پنج شنبه 31 شهريور. ناهارشون برنج و قرمه سبزي بود . آب هم دادن . آب رو با خودم آوردم و جوشوندم و براي اولين بار آب خوردي. فلاكس آب و ظرفهاي غذات رو هم از مشهد گرفتم. اونجا براي همه مي خنديدي و تو بغل همه مي رفتي . همه مي گفتن چه بچه خوش اخلاقي داري حتما براش اسفند دود كن صدقه بده چشم نخوره. قربون پسر خوش اخلاقم برم من.
دوم رفتي تو 7 ماه . سوم نوبت واكسن داشتي اما من دوشنبه چهارم بردمت بهداشت چون خيلي خسته بوديم و تا ساعت 12 فرودگاه بوديم وقت نمي شد ببريمت. دوشنبه رفتيم دوتا واكسن زدي و كلي گريه كردي. بعد رفتيم خونه مامان جون و اولين غذات رو اونجا خوردي يه قاشق فرني خوردي عزيز دلم. فرداش هم خودم برات آرد برنج درست كردم و گذاشتم تو يخچال كه خراب نشه . خانم بالا گبري كلي برام توضيح داد كه چي بهت بدم و چي ندم بخوري. يه بروشور هم بهم داد كه دقيقا نوشته هر روز چي و چقدر بهت غذا بدم. در مورد سرلاك هم ازش پرسيدم گفت فقط غذايي كه با دستاي خودت درست مي كني بهش بده. نمي دوني چقدر از غذا دادن بهت لذت مي برم. عزيز دلم . دوست دارم عزيزترينم.
اينم عكساي خوشكلت كه مشهد ازت گرفتيم.