محمدجوادمحمدجواد، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

محمدجواد گلم

عكس هاي سه ماهگي پسر گلم

سلام عزیز دلم پسر گلم محمدجوادم عزیز دلم منو ببخش چند روزه وقت نکردم پست جدیدی برات بنویسم یا بیرون بودیم یا کارای عقب افتاده تو خونه داشتم. عزیز دلم چند روزه هر چي که نزدیکت باشه محکم می گیری توی دستت و ولش نمی کنی هر کاری می کنیم که آروم از تو دستای خوشکلت درش بیاریم دستاتو باز نمی کنی قربونت بشم عزیز دلم مامان جون . چپ می شی اما هنوز رو شکمت نمی ری رو پهلو می ری و دوباره بر می گردی . تو این چند روز کلی ازت عکس گرفتم تا با عنوان عکس های سه ماهگیت تو وبلاگت بذارم. اينم عكساي نانازي پسرم.   من عااااااااااشق اين عكستم جيگرم   اينجا بند دوربين رو گرفتي عزيز دلم   قربون اخم خوشكلت بشم پسرم اصر...
16 تير 1390

تولد عمو محمد

سلام پسر گلم امشب رفتيم خونه مامان جون . براي عمو محمد (شوهر خاله سميه) يه كيك گرفته بودن آخه ديروز تولدش بود .ما يه دست لباس گرم براش برديم (تو اين گرما!) ساعت 10 رفتيم وقت خوابت بود و تو سرحال نبودي و مي خواستي بخوابي پسرم . تولدت مبارك عمو محمد انشالا تولد 120 سالگيت.    ...
5 تير 1390

جاي خالي زن عمو و پسراي عمو علي

سلام عزيز دلم پسرم خونه عمو علي آپارتمان كناريمونٍ . زن عمو و حسين و مهدي هميشه ميان پيشت و باهات بازي مي كنن و خيلي دوست دارن . از روز چهار شنبه تا ديروز رفته بودن خونه ي عمه جونت مهموني. خيلي جاشون خالي بود . اونا هم خيلي دلشون واست تنگ شده بود. ديشب كه برگشتن دوست داشتن بيان ديدنت ولي زن عمو بشون گفته كه خوابي و مزاحم خوابت نشن و امروز صبح تا بيدار شدن اومدن ديدنت و كلي باهات بازي كردن و خنديدن تو هم مي خنديدي     بعضي وقتا زن عمو تو رو مي بره خونشون تا من كارامو بكنم. محمد جوادم زن عمو از وقتي به دنيا اومدي و كوچولو بودي خيلي كمكم كرد خيلي ازش ممنونم البته وقتي باردار بودم هم خيلي كمك حالم بود  خيلي ازش ممنونم...
4 تير 1390

مهمان

سلام پسرگلم محمدجواد عزيزم امروز مامان جون و باباجون و دايي عيسي و خاله ياسمن و زينب دختر دايي علي اينجا بودن براي ناهار اومدن من و بابايي باقله پلو با ماهي درست كرديم . خوش گذشت . مامان جون هم كمكم كرد. عروسكاتو درآوردم تا زينب بازي كنه اون از عروسك گربت خوشش اومد و با خودش برد . مامان جون گفت بعدا ميارتش. ...
3 تير 1390

سه ماهگيت مبارك پسر گلم

سلام عزيز دلم پسر گلم تاج سرم قند عسلم سه ماهگيت مبارك نفسم. امروز سه ماهت تموم مي شه و مي ري تو چهار ماه. من و بابايي از ته دلمون و با تمام وجودمون دعا مي كنيم سالم و سرحال و سرزنده باشي و روز به روز بزرگتر و بزرگتر بشي.         ...
3 تير 1390

اولين مسافرت پسرم

سلام عزيز دلم محمدجوادم جمعه اولين بار به مسافرت رفتي. با مادر جون و خاله ياسمن با ماشين رفتيم خرمشهر خونه دايي علي . خونه خاله ي من هم رفتيم . دو هفته پيش عمل ديسك داشت و كمرش درد مي كرد. اميدوارم هر چه زودتر خوب بشه. دختر خاله هام كلي از ديدنت ذوق كردن و براي بازي كردن و بغل كردنت دعوا مي كردن . عرفان پسر دختر خالم كه 5 سالش هم به مامانش مي گفت منم يه داداشي مي خوام مي گفت اسمش عماد . مامانش مي گفت يه كالسكه قرمز ديده مي گه بايد براي عماد بگيريمش. زينب دختر داييت هم از اينكه رفته بوديم خونشون خيلي خوشحال بود . قبل از اينكه بريم خرمشهر نگران بودم جات عوض بشه اذيت كني و شب نتوني بخوابي اما پسر گلم خيلي خوب خوابيد . نزديك اذان صبح...
31 خرداد 1390

بزرگ شدن فرشته ي كوچولوي من

سلام پسر گلم عزيز دلم    اي كاش مي دونستي چقدر دوست دارم عزيزم . فرشته كوچولوي من دو روزه كه يه كمي چپ مي شي و خودت مي ري رو پهلوت. مامان قربونت بره   پنج شنبه مي ري تو 4 ماه. از الان سعي مي كني چپ بشي و عروسك هايي كه بالا سرت گذاشتم رو دست مي زني آفرين پسر عزيزم.   نمي دوني چقدر از اينكه شاهد بزرگ شدن لحظه به لحظت هستم لذت مي برم و شادم ماماني. خيلي دوست دارم مامان جون . مطمئن باش هميشه از كارهايي كه مي كني و از شيرين كاري هات لذت مي برم و ذوق مي كنم حتي اگه بزرگ بشي. هميشه همين جوري عاشقانه نگات مي كنم و از نگاه كردن به تو لذت مي برم هميشه پسرم حتي اگه بزرگ بشي . مطمئنم هميشه توي هر سني ...
31 خرداد 1390

يه خبر بد

سلام پسر نازم امروز مي خوام يه خبر بدي كه ديروز بمون رسيد رو برات بنويسم. پسرم دختر خالم كه فقط بيست سالشٍ و يه دختر 3 ساله داره پنج شنبه گذشته فوت كرد. خيلي ناراحت شديم . ديروز رفتيم ديدن خالم . خيلي ناراحت بود و باور نمي كرد كه دخترش فوت كرده . خالم 5 تا بچه داره و اين دختر كوچيكشٍ. نمي دونم چي بگم خيلي تحمل مرگ يه جوون سخته. من خيلي دلم گرفته ولي به خاطر تو عزيز دلم بايد شاد باشم.  ...
28 خرداد 1390